♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
همين امروز ، زندگیت رو " زندگی " کن
بعدها وقتی موهای جو گندمیات را از پیشانیات کنار میزنی و قرصهای رنگارنگت را به ضرب آب پایین میدهی
وقتی با کسی که عادت کردهای به بودنش کنار شومینهی رنگ و رو رفتهی خانه مینشینی و به جای دوستت دارم
از پا دردت شکایت میکنی ، وقتی برای بار هزارم سریالی را تماشا میکنی ، وقتی دیگر برایت فرقی نمیکند
موهایت سپید باشند یا بلوند نسکافهای باشد یا هر رنگ دیگری
وقتی پسر بزرگترت روز مادر برایت صندلی نماز میآورد
متوجه خواهی شد که : زندگی آنقدرها ارزش نداشت
که برای به دست آوردن کسی که دوستش داشتی نجنگی
که برای آرزوهایت تلاش نکنی
به زودی وارد روزمرهگيهایت خواهی شد ، به زودی وارد روزی میشوی که آرام و ساکت روی صندلی چوبی قدیمی جهیزیهات رو به روی پنجرهی خانه نشستهای و چای مینوشی و همسرت طبق معمول مشغول غر و لندهایش است
به زودی متوجه خواهی شد که چه کلاه بزرگی سرت گذاشت این زندگی
که هر روزت را به بهانهی روز بهتر از تو ربود و تو چه ساده لوح بودی که حرفش را باور کردی
زندگی تو همین امروز است همین ساعت ، کاری که دوست داری انجام بده ، " دوستت دارم " را به هرکس که لازم است بگو
هرازگاهی را با دوستانت بگذران، فارغ از هر فکر
بعدترها متوجه خواهی شد ، اما زندگیات را همین امروز زندگی کن
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد!
اما، مادرم، در حالی که موهای
مراخشک می کرد گفت: امان از باران بی موقع
این است معنی مادر